جدول جو
جدول جو

معنی نافه مو - جستجوی لغت در جدول جو

نافه مو
(فَ / فِ)
پیری که موهایش مثل موی نافه سفید شده باشد. (آنندراج). رجوع به نافه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نافه دم
تصویر نافه دم
معطر، خوش بو مانند نافه
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ یِ)
خامه که بدان تصویر کشند و آن را در هندوستان ازموی دم موش خرما بندند و در بعضی از نقاط از موی سمور و با لفظ بستن مستعمل است. (آنندراج) :
تصویر دهان یار نقاش ازل
از میان نازک او خامۀ مو بسته است.
صائب (از آنندراج).
رجوع به خامۀ تصویر شود
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ یِ مُ / مِ)
نافجه. فارهالمسک. (السامی فی الاسامی). نافجه. (دهار). لبیخه. (منتهی الارب). نافه:
نافۀ مشکم که گر بندم کنی در صد حصار
سوی جان پرواز جوید طیب جان افزای من.
خاقانی.
چون نافۀ مشک شب بسوزد
بس عطسه که آن زمان زند صبح.
خاقانی.
چندین هزار نافۀ مشک امید را
بر مجمر نیاز به یکدم بسوختم.
خاقانی.
و رجوع به نافه و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
آنکه نافۀ مشکین با خود دارد. که نافه با خود دارد. آهوئی که نافۀ مشکین دارد
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ)
خوشبوی. معطر:
بر عیش زدند ناف عالم
اکنون که بهارنافه بوی است.
خاقانی.
، کنایه از گنده دهان است یعنی شخصی که دهان او بوی کند. (برهان قاطع). کنایه ازگنده دهن، چه بوی ذات نافه گند می باشد از جهت آنکه پوستی است متعفن. (آنندراج). کنایه از گنده دهن. (انجمن آرا) :
هم نشینی که نافه بوی بود
خوبتر زآنکه یافه گوی بود.
نظامی.
، کنایه از سخن چین. (انجمن آرا). سخن چین و نمام را گویند. (از برهان). نمام و سخن چین را گویند که سخنی را پراکنده کند چنانکه نافه بوی را پراکنده کند. (از مؤید الفضلا)
لغت نامه دهخدا
(فَ / فِ یِ)
ناف مشکین آهو. نافه:
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
شیرمردان را از نافۀ آهو کم نیست.
خاقانی.
هنرت مشک نافۀ آهوست
چه عجب مشک درد سر زاید.
خاقانی.
نافۀ آهو شده ست ناف زمین از صبا
عقد دوپیکر شده ست پیکر باغ از هوا.
خاقانی.
نیفۀ روبه چو پلنگی به زیر
نافۀ آهو شده زنجیر شیر.
نظامی.
رجوع به نافه شود.
، کنایه از موی خوشبوی باشد که زلف و کاکل معشوق است. (آنندراج). رجوع به نافه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نادان. بی عقل. (آنندراج). ایهم. (از منتهی الارب). نفهم
لغت نامه دهخدا
تصویری از نافه کش
تصویر نافه کش
آنکه نافه با خود برد
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو مانند نافه بسیار معطر: مه چو مشاطگان زده بر رخ سیب خالها سیب برهنه ناف بین نافه دم از معطری. (خاقانی. سج. 429)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافه خر
تصویر نافه خر
آنکه نافه خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نافهم
تصویر نافهم
نادان، بیعقل
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو، عطرآگین، عطرآمیز، مشکبو، معطر
متضاد: بدبو، عفن
فرهنگ واژه مترادف متضاد